کسی نیست از چشم های سرخِ ساعت ها اشگ ریخته ام عکسی بگیرد تا ببینی شوق زندگی نیست ؛ حسرت مرگ است که موج می زند در آن و هر لحظه با خدایی دست به یقه است و او خیالش نیست
درد : دارم , داری , دارد . زندگی درد است زندگی سراسرش تاول است و چرک . انگار آمده ای که پیش رویت دائم دمل ها سر باز کنند چرک بیرون بزند سر ببندد و از نو تاول شود . خوب شو . خوب شویم . کِی ؟ نمی دانم . . چرا تمام نمی شود ؟ کی از سر قرار است شروع شود ؛ بی درد , بی چرک , بی خون , بی اشگ . شاید هیچ وقت
یه جورایی اگه بتونم فضای مجازی : فیس بوک , پلاس و می خوام تعطیل کنم . حال و هوای خوبی نیست این روزها ی من . خوبیه اینجا اینه که رفت و آمدش کمه , خیالت راحت وقتی می نویسی واسه دل خودت می نویسی اگرچه یه جای دیگه هم هست که این روزها جمله های خیلی کوتاه و فحش های رکیکمو اونجا توئیت می کنم خوبیه اونجاهم اینه حسابی تهنام .
قول داده بودم روزمره ننویسم حداقل اینجا ننویسم اما یه زمان هایی می خوایی یه چیزایی باشه حتی اگه تلخ حتی اگه آزار دهنده مرورشون کنی هیچی از روزات کم نباشن خوشالی حاضر و غم هم حاضر عکس دونفره شون قشنگه .
وبلاگ محسن آزرم رو می خوندم راجع به فیلم های دوست داشتنی من صبت کرده بود "بیفور سان ست " "بیفور سان رایز" "تو دیز این پاریس " رسیده بود به شناختن آدم ها اینکه وقتی باهم آشنا می شیم همو بشناسیم کجا می تونیم ادعا کنیم همو شناختیم دوستی هامون و رابطه هامون بزرگ می شن با خودمون با سختی هایی که تحمل می کنیم با زمانی که می ذاریم و با چیزی که بدست می آریم . چقدر این قضیه برای من حل نشده مونده و چقدر از عمرم , احساسم رو درگیرش کردم . ( یه چیزایی نوشته می شه که بهتر پاک بشه )
بد جور سفره دلمو باز کرده بودم
قسمت کرده اید ؟ قسمتی از خودتان را به کسی داده اید و نه از پی آن نه , بلکه از پی آن آدم چشم دوانده باشید . نه اینکه با تکه ای که دستش سپرده اید چه می کند نه , آن چه دادید تمام شد , رفت , جاگرفت در دیگری . شما دلتان پی خودش است پی خود خودش , پی زنی , کودکی شاید مردی .
کسی برایش پیغام ببرد
کسی برای خدای حسود و نامرد من تلگراف بفرستد ... : " کنار می کشم . برد با توست . بازی را تمام کن "