چهارشنبه، اردیبهشت ۳
پنجشنبه، فروردین ۱۴
از نو شروع میکنم
باورم نمی شد اینگونه هورمون ترشح کنم وقتی فیلترشکن
را نصب و سرچش کردم مضطرب بودم و بعد که لوگین شدم صدای ضربان قلبم را
میشنیدم گویی به سرزمینی وارد شدم که مدتها قبل دیده بودمش و یا رفیقی قدیمی
را بعد از سالها مجددا میبینم، همانقدر هیجان زده و پر از احساس؛ متوجه شدم سه
سال میشود که ننوشتم سالها میگذرد و من حتی گذر کردنش را شاید از یاد برده بودم.
ثبت کردن، مرور و ارجاع دادن را برای من سادهتر میکند تا اینکه به ذهن فراموشکار
بسپارمش و حال مدتهاست که ساکت شدهام به یاد در جتسجوی زمان از دست رفته افتادم
و خوشحالم که مارسل زمان را ثبت کرد .
چند شب پیش که باز بیخواب شده بودم حرفهای
دکتر، تغییرات یکساله و خیلی چیزهای دیگه را مرور کردم، متوجه شدم تاکیدش به نگاه
روی نیازها و نه هدف، اگر یاد بگیرمش و سبک زندگیام شود روزهایم را دستخوش
دگرگونی میکند، از روزها بیشتر لذت خواهم برد و مسیر را بیشتر خواهم دید، جزئیات
بر جانم خواهد نشست و دیگر آنِ من همان آنِ گذشته نخواهد بود و جالب است که ماهها
سرباززدن و مقاومتم را دیدم و شکستمش. درخیالم خود را میان صفحه وبلاگ رها کرده و
شروع کردم به نوشتن از اینکه چرا دوباره میخواهم شروع کنم یا چه چیز ترغیبم می
کندجملهها را بالا و پایین میکردم خط میزدم و از نو مینوشتم، حتی گاها جملهها
به زبان دیگری نوشته میشد و من میان موجی از خوشی غوطه میخوردم اما دریغ از کلمهای
که در واقعیت به روی صفحه بیاید اگرچه در خط فکریام غوطه می خوردم و خرسند از
خوشی جانی تازه گرفته بودم و بلاخره بعد از ماهها لجبازی وفرار تصمیم گرفتم مانند کودکی نوپا دوباره شروع
کنم با قدمهایی کوتاه و کوچک. واقفم که بارها رفته و برگشتهام اما شاید مانند
درس مدیتیشن که تاکید میکند خسته نشو وعلی رغم چموش و بازیگوش بودن ذهنتان به تلاش ادامه بدهید
به سکون و سکوت دست پیدا میکنید، می خواهم ازپای ننشینم و راهم را، خودم را پیدا کنم.
چیزهایی هست که میخواهم برای خودم بازگو کنم، تصمیماتم، تجربیات و سبک زندگی خود
را بنویسم ازهرآنچه که مرا به این نخ نازک زندگی بسته نگاه میدارد و سرشار از روح
زندگی.
پن:
-جالب است همین چند خط برخلاف انتظارم چند ساعت وقت گرفت
پن:
-جالب است همین چند خط برخلاف انتظارم چند ساعت وقت گرفت
- صفحه اینیستاگرام /https://www.instagram.com/zhooli.blog
اشتراک در:
پستها (Atom)