روزهای قبل از سفر عجیب خوب اند مثل لحظه های اول مستی که دائم با خودت تکرار می کنی خوبی یک جور نگنجیدنی لحظه ات دلپذیر شده و تو عیشش را می بری ! رها می کنی فکرت را خودت را تا مرزهایی می روی که هر چیزی اگر تو بخواهی میسر است و غیر قابل پیش بینی. سفر آدمی را تکه تکه می کند و از نو می چسباند و انتظارش شور روزهای در راه می شود که با تمام وجود مزه زندگی ات می شود و هر از گاهی با مرورش جرئه جرئه لحظه ها را عیش می کنی انگار نمرده ای ! هستی ! هنوز می توانی حرکت کنی ، هنوز می توانی روبروی دنیا بایستی اسباب جمع کنی و شصتت را بگیری طرف تاریکی و ترس چشم بدوزی به آسمان و به استقبال پیش بینی ناپذیر ها بروی روزهای قبل از سفر مثل کوه رفتن های قبل از برنامه اصلی است هی دلت قنج می رود و تو هی می شماری که برسی و هی خودت را اندازه می گیری که قد تا قله رفتن شدی یا نه و بزرگ می شوی بی اینکه بخواهی بی اینکه تمرکز کنی برای بدست آوردن قسمت هایی از خودت که می خواهی باشد وسعت بگیرد و بفهمد . مثل فکرهای قبل از تصمیم های بزرگ مرورش می کنی ابعادش را بزرگتر و کوچکتر می کنی تا دستت بیاید کجای روزت کم نیاوری و در موعد مقرر تکلیفت را مشخص کرده باشی قدر لحظه های قبل از سفر را باید عزیز داشت و به اندازه خودش لذت برد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر