چهارشنبه، اسفند ۱۶

قبل از سفر

روزهای قبل از سفر عجیب خوب اند مثل لحظه های اول مستی که دائم  با خودت تکرار می کنی خوبی یک جور نگنجیدنی لحظه ات دلپذیر شده و تو عیشش را می بری ! رها می کنی فکرت را خودت را تا مرزهایی می روی که هر چیزی اگر تو بخواهی میسر است و غیر قابل پیش بینی.  سفر آدمی را تکه تکه می کند و از نو می چسباند و انتظارش شور روزهای در راه می شود که با تمام وجود مزه زندگی ات می شود  و هر از گاهی با مرورش جرئه جرئه لحظه ها را عیش می کنی انگار نمرده ای ! هستی ! هنوز می توانی حرکت کنی ، هنوز می توانی روبروی دنیا بایستی اسباب جمع کنی و شصتت را بگیری طرف تاریکی و ترس چشم بدوزی به آسمان و به استقبال پیش بینی ناپذیر ها بروی روزهای قبل از سفر مثل کوه رفتن های قبل از برنامه اصلی است هی دلت قنج می رود و تو هی می شماری که برسی و هی خودت را اندازه می گیری که قد تا قله رفتن شدی یا نه و بزرگ می شوی بی اینکه بخواهی بی اینکه تمرکز کنی برای بدست آوردن قسمت هایی از خودت که می خواهی باشد وسعت بگیرد و بفهمد . مثل فکرهای قبل از تصمیم های بزرگ مرورش می کنی ابعادش را بزرگتر و کوچکتر می کنی تا دستت بیاید کجای روزت کم نیاوری و در موعد مقرر تکلیفت را مشخص کرده باشی قدر لحظه های قبل از سفر را باید عزیز داشت و به اندازه خودش لذت برد

هیچ نظری موجود نیست: