یکشنبه، خرداد ۱

کنج

گاهی چه دون می شویم ، فرومایه ، پست ؛ می خواهیم دنیا بر مدار ما بچرخد دور ما

سکوت . دلش سکوت می خواست . سکون . لم بدهد روی فضا . شناور باشد روی ثانیه ها . روی چرخش زمان . مدارهای کوانتومی

تکه های یخ مانند تکه های سنگ تراش خورده روی سطح مایع شناورند , شفاف علی رغم قسمت های تیره شان . سرمایش نفوذ می کند ؛ درون مایع ،  روح آدمی و هر آنچه  اطرافش در جریان است را خنک میکند و طراوت می بخشد .
کاش نبودند . کاش تنها صدای ملایم موسیقی جریان داشت و خنکای زندگی. دختر دستهایش را باز کرده بود باد از لابلای روزنه های وجودش گذر میکرد و او سرشار از جریان بودن چشم هایش را تنگ کرده بود و موهایش را ول داده بود


هیچ نظری موجود نیست: