یکشنبه، تیر ۱۹

زیر آوار روزهای گرم تابستان

باورت می شود می سوزد جای سوختگی اش را می گویم زخمی که دیگرانش  و خودم روی روحم باقی می گذاریم . می توانی تصور کنی چقدر زمان می گذرد تا این خراش های عمیق ویا حتی شاید سطحی در وجودم بازسازی شوند . می دانم جایشان همیشه می مانند تا مرا دوباره با یادشان داغ کنند با یاد اشتباهاتم حماقت هایم همه ی خوش خیالی هایم
وای شدت تنهایی صدا را در حنجره ام خفه می کند ؛ آواری می شود,  سنگینی روزهای ناخوشایند گرم تابستان . تنها انتظار روزهای پاییز مرا به ادامه دادن ترغیب می کند
چقدر حرف نگفته و نشنیده دارم چقدر گوشی و دوستی برای پذیرایش نمی بینم به هذیان افتاده ام سوختگی وخیم تر تب بالاتر سوزش بیشتر و به یاوه گویی بیشتر می پردازم .  چه باک,  باشد یاوه گویی ام در تنهایی ,  کسی را آزار نمی دهد ادامه اش ضرر ندارد از تبم کم نمی کند .  تنها بی رمقم میکند باز  چه هراسی ؛ خوب حالی نباشد ,فقط عرق , سکوت و تحمل روزها
زخمی عمیق و یا خراشی سطحی همه ی وجودم را تکه تکه میکند و از نو بهم می چسباند جای وصله هایش گوشت های اضافی ظاهر می شود که می خواهم روی همه ی دنیا بالا بیاورمش

۲ نظر:

مرمر گفت...

ژولی جانم انقدر زیبا نوشته بودی که چندین بار خوندم .. خیلی نوشته هاتو دوست دارم..

و چقدر با این قسمتش همزاد پنداری کردم"
چقدر حرف نگفته ونشنیده دارم پقدر گوشی و دوستی برای پذیرایش نمیبینم به هذیان افتاده ام سوختگی وخیم تر تب بالاتر سوزش بیشتر و به یاوه گویی بیشتر میپردازم.

ژولي گفت...

مرمر خانومی شما همیشه لطف داشتی عزیزم