گاهي اين يادآوريهاي فيسبوك تو را نميبرد به گذشته؛ بلكه غرقات ميكند. ممكن است تنها يك جمله را يادآوري كند؛ اما بي اينكه بخواهد يك سال و شايد ٥ سال گذشته را مثل يك حلقه فيلم برايت به نمايش ميگذارد. بي اينكه بخواهي احوال آن روزها را مرور ميكني. حتي درجهي هواي آن روز را ميداني. بوي ناني كه در فضا بوده، چشمهايي كه تو را خورده، پيامهاي دريافتي و ارسالي و حال و روز طيشده. باورت نميشود اين همه روز و ماه و سال گذشته باشد از عمر عزيز و فكر میكني به آنها كه رفتهاند، كساني كه در اين بين از راه رسيدهاند. و دنيا چه جاي كوچك تنگي است وقتي با وجود بودنها نميتواني ببيني و با وجود دوست داشتن نميتواني ابراز كني. باز ميزنم به بيخيالي و كوله مياندازم؛ جاده، موسيقي و دو پايي كه خوشحالم از داشتنشان و خيال ميكنم باز عاشق شدهام. خيال ميكنم لحظهها پر از اتفاقات هيجانانگيز سرمست كنندهاند. قلبم تند ميزند و من ميخواهم با همهي دنيا يكي شوم و زندگي را مزمزه كنم.
ژه
پ ن: وقتي پارسال فيس بوك برام مرور خاطرات كرد
ژه
پ ن: وقتي پارسال فيس بوك برام مرور خاطرات كرد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر