گیجی
به هرکه از من گذر می کند خیره می شوم تا شاید پیدایش کنم اثری نیست انگار سوزنی شده در هیاهوی این دنیا . نه, که اگر سوزنی می شد حداقل نیشش کسی را ممکن بود که لحظه ای از جا بپراند شاید مهی شده که اگر مهی بود نیز جلوی چشمانی را می گرفت . خیره که می شوم تا نهایت خودم نیز نمی توانم بروم زیرا که سکوت و سکونی که در نهادش نهفته است مرا به هیچ جایی از زمان و مکان یا حتی احساس نمی رساند و حیران می شوم و آرزو می کنم از راه رفته باز گردم .
۲ نظر:
شايد بايد در خودت دنبالش بگردي
soori- منم گم مي شوم گهگهاهي و اغلب پيدا نيز نمي شوم سالهاست گم مي شوم و وقتي پيدا مي كنم كس ديگريست راستي من كجايم تو كجايي؟
ارسال یک نظر