شنبه، فروردین ۱۴

متولد شدن

تا حالا نشده بود که این طور بشم توی این بیست و آخرمین بهار تولدم یه حال دیگه دارم کم سن تر که بودم در ذهنم هم نمی گنجید که بخواهم اینقدر عمر کنم و همیشه باخودم می گفتم که من به بیست و هشت نمی رسم اما چند سال بعدش بیست وهشت یه نقطه عطف شد تو ذهنم که سال متفاوتی خواهد بود و دیگه فرق داره و قراره زندگی من منفجر بشه اما این سال هم اومد و امشب آخرین شب از این سال اما . . .
یادته یه کادو واسه ات گرفته بودم که یکی هم واسه خودم گرفتم اما اون گم شد مثل تو که گم شدی توی روزهام و دیگه هیچ وقت پیدات نشد خواستی که تموم شه بی توضیحی و من امروز یکی مثل همون قبلی واسه خودم گرفتم اما نه همون رنگی که اون رنگش تموم شده بود - همون یه دونه مونده بود - مثل رابطه ما و ازش تولید نمی شد و تو هیچ نمایندگی اش هم دیگه نداشتش آدمها هم اگرچه شاید کلیاتشون شبیه هم باشه اما توی جزئیات متفاوت هستن وهمین تفاوت هست که قلقلکت میده که بین موندن و رفتن یکی اش رو انتخاب کنی و گاهی پشیمون می شی اما دیگه اون آدم نیست و جایی مثل اون رو نمی تونی پیدا کنی البته با رنگ ها و جزئیات دیگه ای ازش ممکنه پیدا بشه
دلم نمی خواد امسال تولدم رو تبریک بگه هیچ کس , هیچ جوره , نه اس ام اسی نه ایمیلی نه تلفنی و نه حتی با کادو . چم شده نمی دونم امسال این تولد یه جور دیگه است انگار حوصله هیچ چیز و هیچ کسی رو ندارم برخلاف هر سال که تو یه کافی شاپ , دونفره ولو می شیم و تازه طرح دوستی با صاحب کافی شاپ ریختیم و دست بر قضا آشنا در اومدیم .
فکر کنم نتیجه ای که گرفتی درست باشه که به همین تنهایی ادامه بدهیم و بیخیال عشق شیم چون پیداش نکردیم و تنها چیزی که عایدمون شد . . .

هیچ نظری موجود نیست: