فرهنگ که بیمار شد قطعا آنقدر اوضاع وخیم می شود و به همه چیز سرایت می کند که گمان می بریم اکنون است دنیای اطرافمان به باد فنا برود و می شود این روزهایی که می بینم و بدترش نیز عجیب نیست اتفاق بیافتد . ذهن بیمار من شهروند است طبیعت را به این سو کشانده جنگل ام را ویران دریاچه طبیعی ام را خشک و اکوسیستم وابسته به آن را از بین برده و شهرم را آلوده کرده . قبل از هر چیز خودرا به چشم یک انسان ببینیم یک شهروند و بعد از آن به نقشمان بپردازیم و سمتی که داریم اگر در جایی که ایستاده ایم بیاندیشیم , کاری که می کنیم درست است یا نه , اگر مشاور هستیم یا کوچکترین عضو از یک پروژه در قبال کاری که می کنیم خودمان را مسئول بدانیم ابتدا به وجدان , طبیعت و آینده پاسخ گو هستیم بعد به ارشد و کاری که انجام می دهیم ؛ فقط ثانیه ای لازم است تا فکر کنیم کاری که می کنیم درست است یا نه. بیاستیم , آن جا که باید مخالفت کنیم به قدر سهم مان حرفمان را بزنیم اشتباه را بگوییم راهکارمان را ارائه دهیم بی تفاوت نباشیم مهم نیست در کدام تقسیم بندی سیاسی , مذهبی جا می گیریم , به دنیایمان ,جنگل, دریاچه پرندگان , آسمان, به چشم داراییمان , گران بها ترین هایمان بنگریم اگرچه سهمی نداریم از آن ها . فرهنگ که بیمار شد نقد اجتماعی می شود نقد سیاسی نقد ورزشی می شود نقد دینی و همه چیز در هم گره می خورد دمل های چرکین اجتماعی جزء دسته های سیاسی محسوب می گردند و هیچ نهاد پاسخ گویی نقد را بر نمی تابد چرا که دولت مردان ما توان اداره و پاسخ گویی را ندارند و هر به چالش کشیدنی را تعبیر براندازی می کنند و در آخر ما می مانیم با تلی از ویرانه و بیماری
۱ نظر:
کاش به قول تو ثانیه ای فکر میکردیم که کاری که انجام میدهیم درست است یا نه؟
انوقت زندگی برای همه زیبا میشد
رامین
ارسال یک نظر