امروز آنقدر دلم هواییت شده بود که دائم به خودم می گفتم کجای این شهر دلهره ایستاده ای , کجایش فریاد می کشی , مراقب خودت هستی ؟ انگار با تو بوده ام . با تو کوچه های منتهی به درب اصلی را طی کرده ام با تو نفس کشیده ام هوای اضطراب را . امروز هر لحظه اش تو را می خواستم .
۲ نظر:
میدونی که چیز دیگه حز لایک ندارم برات
ممنون مرمر جونم
ارسال یک نظر