پنجشنبه، آذر ۱۱

زخم

زخم برمی داریم , کودکی هایمان همیشه پشت بندش می گفتیم بزرگ می شویم و از یاد خواهیم برد . جای هیچ کدامشان نمانده  مگر شکستگی ها و جراحت های عمیق . چرا که نمی دانیم سنمان که زیاد می شود جراحت های روحمان ممکن است قلبمان را بشکافد و همان جا , جا خوش کند و هیچ مرحمی نتواند تسلای درد ما باشد و حتی زمان نیز علاج دردش نخواهد بود .
نمی دانیم هر روزی که از لحظه های ما خرج می شود دیگر از دویدن ,  بازی و شوخی هایمان زخم نمی خوریم , از روزگار و آدم هایش و گاهی از دوست داشتنی ترین هایمان جریحه دار می شویم  و رنج می ماند با روزهای ما با لحظه هایی که سپری می کنیم . این رنج بزرگمان می کند و روحمان را وسعت می بخشد اگرچه وقتی نگاهش می کنیم دردی سراسر وجودمان را فرا می گیرد .
کودکی هایمان شاید ساعتی برای خراش مان گریه می کردیم و پس از آن فراموشی بود و سرشار از زندگی شدن , دوریمان لحظه ای و زمان دیدار عشق بود و دوستی . اکنون ماه ها زمان لازم است تا خالی شویم از درد و زخم های روح مان زمان بیشتری برای از یاد بردن طلب می کنند و ما می مانیم و روزهای در پیش رو

هیچ نظری موجود نیست: