در نهاد آدمی , در اعماق قلبش چه نهفته ؟ چه نهیبش می زند ؟
چه چیز او را وا می دارد تا قرقره ی این بادبادک را رها نکند .
زیر این خاکستر سرد شاید تراشه ای وجود دارد که هنوز سرخ است . سرخ از آتش و آماده ی مشتعل شدن
همیشه درو راهی وجود دارد و به امید نشانی , راهنمایی شاید سالها صبر کنی تا دستی یکی از دو راه را مشخص کند .
درفضای بی تفاوتی سیر میکرد در بی احساسی که هیچ چیز را امیدی نبود .نه رضایت و نه غم . روزگار می گذشت و نشانی از ناشناخته دریافت نمی کرد . تنها سکون بود و سکوت . همچو مردابی که راه به دریایی ندارد
بهمن 82
پینوشت : به پیشنهاد یک دوست نوشته های سالهای گذشته به فضای مجازی راه می یابند
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر