یکشنبه، بهمن ۲۲

شاید نباشیم و باشیم

چه شد که با تو اخت شدم ؟ چه شد که روزهایمان درهم تنیده شد و باهم خندیدیم و گریه کردیم ؟
 کجای 79 بود !!!!
از راهرو روی صندلی دانشگاه شروع شد , نشسته بودی . از خودت گفتی از خودم گفتم پایه را به دیوار تکیه داده بودیم و هی تاب رازآلودگیمان را باز می کردیم .
تو و من همراه شدیم سالها آمدند بودیم و نبودیم و باز بودیم و بودیم شاید نباشیم و باشیم .
دلخوشیم به شب های کنارهم تا صبح بیدارمان و زنده می کنیم روزهایمان را می خواهیم زندگی را از نو بنویسیم با خط جدید روی کاغی بی خط

۲ نظر:

رها گفت...

یعنی یک درصد فکر نکن من الان از فضولی نمردما!!!

ژولي گفت...

قربونت برم که بودنت مایه دلگرمیه .مرمر جونم