شنبه، اردیبهشت ۱۴

پوشش

گاهی دلت می خواهد این دل لاکردار گوشی را بردارد  و لحظه هایی پشت هم با کسی که می فهمدش حرف بزند کسی باشد که هی بهانه نگیرد بدقلقی نکند دست پیش برای غر زدن نگیرد و مرحم باشد نه زخم . این روزها را نمی فهمم و هی به خودم نهیب می زنم هنوز زود است برای شارژ تمام کردن هنوز زود است برای توی لک رفتن ها و میان زخم های قدیمی غوطه خوردن اما مگر می شود جلوی بعضی جریان ها را گرفت و من نمی دانم باید دست و پا بزنم یا وابدهم ! شنا یاد گرفتن مهارتی است که هنوز شک دارم به بلد بودنش . گاهی می شود که مهارتی را یاد میگیریم اما هنوز در ناخودآگاهمان جاگیر نشده و هزار کلنجار و ور رفتن و تمرین لازم است تا میان جانت بنشیند و من هنوز مهارت هایی هست که یادشان نگرفتم , اگرچه خوب یادگرفتم بغضم راچطور نیمه نیمه قورت دهم که یهو نترکد و صدایش جمعی را با خبر نکند , یاد گرفتم با خنده هایم قسمت هایی از من را پنهان کنم اما نه آنقدر حرفه ای که دور دور بماند از چشم ها . آنقدر آماتور هستم که نزدیکانم سرمای این روزهایم را شناخته اند و من .... تنها خودم را با زمستان استتار کرده ام و هیچ

هیچ نظری موجود نیست: