چهارشنبه، اردیبهشت ۸

جیپ سی بهوش اومد

بلاخره بهوش اومد بعد از چند ساعت چشم انتظاری اما در این حین فهمیدم که ما را به لطف دوستان نیازی نیست و تنهاچیزی که نصیبم شد این بود که فهمیدم براش مهم نیست هیچی حتی
این فیلتر و سرعت بالای اینترنت هم ما رو به فنا داد چقدر حال میده وقتی پستت پابلیش میشه ببین ما کجای دنیاییم که باید با این چیزها خوشحال شیم

پنجشنبه، اردیبهشت ۲

بروش نیار

مخاطب داشت اما مخاطبش نمی خواست که بشنوه نباید به روش می آورد آخه اون کلا اون بخش رو پاک کرده بود انگار که هیچ وقت نبوده یکی از ویژگی های مضحک انسانی اینه دیگه چرا بهش گیر دادی

سه‌شنبه، فروردین ۳۱

رنگ دنیا

دیگه آدم ها برام رنگی نیستن حتی سیاه و سفید هم نیستن فقط خاکسترین احساس می کنم از آدمیت بین آدم ها که حرفش رو می زنن چیزی ندیدم یه فضای تاریک و دوست نداشتنی که محبت و عشقی وجود نداره یا اگه هست واقعی نیست از روی خود خواهیه یه جور مبادله و معامله توش داره داشتم بهش می گفتم که انتظاری دیگه ندارم یعنی فهمیدم که زندگی اونی نیست که فکر می کردم ماه هاست که برام این قضیه روشن شده گفت من چی من هم واسط رنگی ندارم یا نه سیاهم بهش گفتم توهم خاکستریی مثل بقیه هیچ چیزی تو رو حتی خودم رو ، جدا نمی کنه ( مثل 15 سال پیش شده بودیم اون وقت ها که ساعت ها واسه هم نظریه پردازی می کردیم و پای آفرینش و کلی چیزهای دیگه رو وسط می کشیدیم اما هیچی بینمون نبود فقط درگیری های نوجونی ) یهو گفت می دونی فکرت شبیه فکر هدایت شده داری خط فکری اون رو می ری خواست که دوباره بوف کور رو بخونم اما من نمی تونم فضای سورئال تاریک این کتاب و تاب بیارم و تکرار بعضی صحنه هاش منزجرم می کنه شاید مثل تکرار روزمرگیه بخاطر همینه که تحملش رو ندارم و بهم می ریزدم دنیا برام هیچی نداره و برای از دست دادن و بدست آوردن چیزی غمگین و خوشحال نمی شم این حرف ها تا توی جون آدم بشینه زمان می بره و همراه خودش درد زیادی رو به ارمغان میاره می بوری حتی گاهی می گریزی از انسانها از مردمی که فکر می کنند با محبت اند ، چقدر به آنها وابستگی داری و زمانی که پی به عشقت می برند می خواهند که خشک شوی . و من بهش گفتم فکرم شبیه هدایت عزیزی که نابغه ی زمان خودش بود نشده بلکه این دستاورد من از این سفر زمینیه . میگه یه جاهایی مثل من فکر می کنه اما دنیا یه روی دیگه هم داره ولی هنوز خودش هم ندیده ازش خواستم حرف چیز هایی رو که ندیده نزنه

دوشنبه، فروردین ۳۰

جيپ سي در كما

قرار بود آهنگ هيچ كس و برام بخونه (يه روز خوب مياد ) داشتم باهاش صحبت مي كردم كه يهو ديدم رفت تو كما بعد كه دوباره وصلش كردم به ايتونز ديدم مي گه بايد ريستور بشه فكر كن حتي مي گفت جيپ سي نمنه . كلي دلم سوخت تازه آهنگ هايي رو هم 2 سال بود به توافق رسيده بوديم و داشت برام هي تكرار مي كرد هم داده بود به فنا مثل يه بچه تازه به دنيا اومده پاك پاك بود فقط لطفي كرده بود و چند تا كار از علي ندايي تو پيكچر نگه داشته بود اون رو هم نمي دونم چه فكري كرده بوده كه پاك نكرده بود.
يه 4 ساعتي بايد به سايت اپل وصل مي شدم تا جيپ سي من به هوش مي اومد اما با اين سرعت دايل آپ كلا انصراف دادم . تنها كسي كه مي تونست كمكم كنه ؟ مي دونستم خودش بود اما تقريبا يك ماهي بود كه همديگر رو نديده بوديم تو اين چند سال نمي دونم چقدر اين طوري پيش نياد كه همو ببينيم اما اين بار فرق داشت انگار نه انگار ، من خودم ديگه نمي خواهم پيشنهاد يه ملاقات رو بدم چون مي خوام بدونم اون چي ؟ اون كجاي اين رابطه است . . .

سه‌شنبه، فروردین ۲۴

یه خراب کاری دیگه

نمی دونم باید از دست کی غر بزنم ، خودم ، آلزایمرم ، مامانم ، یا این خونه تکونی کوفتی . کلی قلم مو نو خریده بودم قبل عید که فقط ازشون یه بار استفاده کرده بودم اونم واسه یه تابلو کادویی به کسی که نذاشت یه ماه از کادو گرفتنش بگذره بعد کات کنه حالا بگذریم یه دو ساعتی هست که دارم دور خودم می چرخم که واسه کلاس فردا این قلمو ها رو پیدا کنم اما انگار آب شده رفته زیر زمین یکی نیست به مامان ما بگه خوب خونه تکونی داری می کنی به وسایل من چکار داری . اند همه شلخته ها هستم که باشم حداقل می دونم هر کدوم اش رو کجا گذاشتم لازم نیست کلی دور خودم چرخ و فلک بزنم تا ببینم از کدوم سوراخ باید پیداش کنم تازه در این بین کلی هم زخم رو تن خودم گذاشتم . هی با خودم دست به یقه می شم که نکنه جایی جا گذاشتم یادم نیست اما باز می گم نه بابا حتمن تو خونه است اما چه فایده از قلموها خبری نیست یکی نیست بهم بگه آخه بچه حالا چرا اون کهنه ها رو با اون ها قاطی کردی . وای خدای من تازه یادم افتاد که دریغ از یه دوزاری که بخوام حتی یه تار از یکیشون رو بخرم

یکشنبه، فروردین ۲۲

سرخوردگي بيشتر

دلت مي گيره گوشي رو برمي داري زنگ بزني به اوني كه فكر مي كني شايد كمي از رنجت رو كاهش بده مي خواهي صداشو بشنوي با خودت كلنجار مي ري كه شماره رو بگيري يا نه ؟ ساعتي مي گذره انگار خوره شده توي وجودت نه مثل اينكه دست برنمي داره هي رو اعصابت قدم مي زنه بلاخره بعد كلي يقه كشي شماره رو مي گيري اون ور خط شروع مي كنه به صحبت كردن ... اما انگار نه انگار، هيچي از اين دلتنگي تو كم نشده تازه بلكم هم يه كمي سنگين تر شده باشه .

جمعه، فروردین ۲۰

قانون

دنیا قانون های عجیب و غریب زیاد داره از جمله اونها یکی آنکه از هرچیز بترسیم اتفاق خواهد افتاد و دیگر آن که انجام هرکاری را که با قصد و توجه مفرط پی گیری کنیم ناممکن می گردد درک آدم ها و دنیایی که توش زندگی می کنن گاهی برام خیلی غیر قابل درکه , به قول مارگوت بیگل از بخت یاری ماست که آنچه می خواهیم یا به دست نمی آید یا از دست می گریزد شاید این جمله رو برای این گفته باشه که بخواد یه کم دل خودش رو خنک کنه
من متحیر به این دنیا نگاه می کنم و راهی برای درک این قوانین عجیب می خوام پیدا کنم چون زندگی در جایی که هیچی از اون ندونی یه کمی رنج آور می شه

دوشنبه، فروردین ۱۶

اگر

گفتم بهش نرو دختر خوشت میاد الکی پولت رو بریزی تو جوف اما کو گوش شنوا .

شنبه، فروردین ۱۴

متولد شدن

تا حالا نشده بود که این طور بشم توی این بیست و آخرمین بهار تولدم یه حال دیگه دارم کم سن تر که بودم در ذهنم هم نمی گنجید که بخواهم اینقدر عمر کنم و همیشه باخودم می گفتم که من به بیست و هشت نمی رسم اما چند سال بعدش بیست وهشت یه نقطه عطف شد تو ذهنم که سال متفاوتی خواهد بود و دیگه فرق داره و قراره زندگی من منفجر بشه اما این سال هم اومد و امشب آخرین شب از این سال اما . . .
یادته یه کادو واسه ات گرفته بودم که یکی هم واسه خودم گرفتم اما اون گم شد مثل تو که گم شدی توی روزهام و دیگه هیچ وقت پیدات نشد خواستی که تموم شه بی توضیحی و من امروز یکی مثل همون قبلی واسه خودم گرفتم اما نه همون رنگی که اون رنگش تموم شده بود - همون یه دونه مونده بود - مثل رابطه ما و ازش تولید نمی شد و تو هیچ نمایندگی اش هم دیگه نداشتش آدمها هم اگرچه شاید کلیاتشون شبیه هم باشه اما توی جزئیات متفاوت هستن وهمین تفاوت هست که قلقلکت میده که بین موندن و رفتن یکی اش رو انتخاب کنی و گاهی پشیمون می شی اما دیگه اون آدم نیست و جایی مثل اون رو نمی تونی پیدا کنی البته با رنگ ها و جزئیات دیگه ای ازش ممکنه پیدا بشه
دلم نمی خواد امسال تولدم رو تبریک بگه هیچ کس , هیچ جوره , نه اس ام اسی نه ایمیلی نه تلفنی و نه حتی با کادو . چم شده نمی دونم امسال این تولد یه جور دیگه است انگار حوصله هیچ چیز و هیچ کسی رو ندارم برخلاف هر سال که تو یه کافی شاپ , دونفره ولو می شیم و تازه طرح دوستی با صاحب کافی شاپ ریختیم و دست بر قضا آشنا در اومدیم .
فکر کنم نتیجه ای که گرفتی درست باشه که به همین تنهایی ادامه بدهیم و بیخیال عشق شیم چون پیداش نکردیم و تنها چیزی که عایدمون شد . . .