چهارشنبه، اسفند ۴

تاب

سر می خورم روی بودن ها و نبودن ها , لحظه های دلتنگی , نداشتن و داشتن . مطمئنت که می کند روی فضا تاب میخوری . یاد گرفته ام تنها تابم را هل بدهم می توانم تا دور دست ها بروم ,  آنجا روی تاب می بینم دورها را , باد از من می گذرد و من عاشق این وزش هستم مست میشوم و میخواهم همراهش به ناممکن ها سفر کنم  ول میکنم از روی طناب دستم را . لحظه های بهترین وقتی می آید که با باد همسفر میشوم . همه ی بوسه های دنیا روی گونه هایم می نشیند و من می چینمشان  بیخود می شوم آنزمان که در گوشم دوست داشتن ها را زمزمه می کند نیست می شوم

جمعه، بهمن ۲۹

سپیدی دیوار

دروغ است بی وفاست وفایی در کار نیست به دیوار می کوبی سفیدی اش چشمت را کور میکند اما جوابی شنیده نمی شود می دانی از چه سخن می گویم از تو از تکرار بازگویی آنچه در من می خسبد و بیدار می شود اما سرگردان تر دوباره آرام می شود خسته از این همه ویرانی , جستن , نیافتن
جان داده ام , به لب رساندم , اما ... 

چهارشنبه، بهمن ۲۷

منجی

منجی در من است
در تو
در روزهای پیش روی ما نشسته است تا بیدار شود
حلول کند
در خود ما نشسته است
و خارج از درون ما نجات دهنده ای  در کار نخواهد بود

مُثل

در ذهنمان از یکدیگر انسان های مُثلی ساخته ایم و هر لحظه در درونمان با آنها به سخن نشسته ایم و زندگی را طور دیگری می بینیم


سه‌شنبه، بهمن ۱۲

دعوت

مرا به ناشناخته ها دعوت کن
آنجا پلک برهم می گذارم تا همه را ثبت کنم در ذهنم
مرا به عجایب دنیایت ببر تا لمس کنم روح ات را و آنچه به پرواز در میاوری
ببر مرا به دور دست ها تا هرلحظه اش را با تمام سلولهای درونم سر کشم