شنبه، دی ۴

کاری ترین

گاهی کاری ترین ضربه ها را خودمان به خودمان می زنیم  , خنجرمان تا دسته فرو می کنیم وسط احوالاتمان و حیران می مانیم که چه کرده ایم

سه‌شنبه، آذر ۱۶

هوای تو

امروز آنقدر دلم هواییت شده بود که دائم به خودم می گفتم کجای این شهر دلهره ایستاده ای , کجایش فریاد می کشی , مراقب خودت هستی ؟ انگار با تو بوده ام  . با تو کوچه های منتهی به درب اصلی را طی کرده ام با تو نفس کشیده ام هوای اضطراب را . امروز هر لحظه اش تو را می خواستم .

خیال

گاهی آدم رابطه ات می رود و تو ماه ها درگیری تا به اعماق ذهنت ببری اش , پنهانش کنی و گاهی  متعلقاتش را بقچه کنی  بدهی دستش و بگویی به سلامت . سرت را به روزمرگی و رویدادهایش گرم می کنی به خودت که می آیی می بینی انگار سرش را ازپنچره داخل کرده و تو را تماشا می کند 

دوشنبه، آذر ۱۵

دل گرمی

دلم هوای یار دبستانی را کرده , روزهای بلند فریاد کشیدن میان جمعیت , بلند و بی پروا  خواسته ام را بیان کردن و پشتم به پشتشان گرم

یکشنبه، آذر ۱۴

take care

دلم مانده پیش فردا و پس فردای تو که بی محابا پیش می تازی برای گرفتن حق ات

 هزار راه می رود این دل لاکردار , می ترسد مراقب نباشی

 گرفتار شوی
 
می دانم که نمی دانی چقدر نگرانت می شوم
می دانم که شاید مرده باشم برایت
باز به تپش می افتد وقتی فکر روزهای ناخوشی تو به فکرش می رسد








شنبه، آذر ۱۳

طبیعت

فرهنگ که بیمار شد قطعا آنقدر اوضاع وخیم می شود و به همه چیز سرایت می کند که  گمان می بریم اکنون است  دنیای اطرافمان به باد فنا برود و می شود این روزهایی که می بینم و بدترش نیز عجیب نیست اتفاق بیافتد .  ذهن بیمار من شهروند است طبیعت را به این سو کشانده جنگل ام را ویران دریاچه طبیعی ام را خشک و اکوسیستم وابسته به آن را از بین برده و شهرم را آلوده کرده .  قبل از هر چیز خودرا به چشم یک انسان ببینیم یک شهروند و بعد از آن به نقشمان بپردازیم و سمتی که داریم اگر در جایی که ایستاده ایم بیاندیشیم ,  کاری که می کنیم درست است یا نه , اگر مشاور  هستیم یا کوچکترین عضو از  یک پروژه در قبال کاری که می کنیم خودمان را مسئول بدانیم ابتدا به وجدان , طبیعت و آینده پاسخ گو هستیم بعد به ارشد و کاری که انجام می دهیم  ؛  فقط ثانیه ای لازم است تا فکر کنیم کاری که می کنیم درست است یا نه.  بیاستیم , آن جا که باید مخالفت کنیم به قدر سهم مان حرفمان را بزنیم اشتباه را بگوییم راهکارمان را ارائه دهیم بی تفاوت نباشیم مهم نیست در کدام تقسیم بندی سیاسی , مذهبی جا می گیریم , به دنیایمان ,جنگل,  دریاچه پرندگان , آسمان, به چشم داراییمان , گران بها ترین هایمان بنگریم اگرچه سهمی نداریم از آن ها . فرهنگ که بیمار شد نقد اجتماعی می شود نقد سیاسی نقد ورزشی می شود نقد دینی و همه چیز در هم گره می خورد دمل های چرکین اجتماعی جزء دسته های سیاسی محسوب می گردند و هیچ نهاد پاسخ گویی نقد را بر نمی تابد چرا که دولت مردان ما توان اداره و پاسخ گویی را ندارند  و هر به چالش کشیدنی را تعبیر براندازی می کنند و در آخر ما می مانیم با تلی از ویرانه و بیماری

پنجشنبه، آذر ۱۱

زخم

زخم برمی داریم , کودکی هایمان همیشه پشت بندش می گفتیم بزرگ می شویم و از یاد خواهیم برد . جای هیچ کدامشان نمانده  مگر شکستگی ها و جراحت های عمیق . چرا که نمی دانیم سنمان که زیاد می شود جراحت های روحمان ممکن است قلبمان را بشکافد و همان جا , جا خوش کند و هیچ مرحمی نتواند تسلای درد ما باشد و حتی زمان نیز علاج دردش نخواهد بود .
نمی دانیم هر روزی که از لحظه های ما خرج می شود دیگر از دویدن ,  بازی و شوخی هایمان زخم نمی خوریم , از روزگار و آدم هایش و گاهی از دوست داشتنی ترین هایمان جریحه دار می شویم  و رنج می ماند با روزهای ما با لحظه هایی که سپری می کنیم . این رنج بزرگمان می کند و روحمان را وسعت می بخشد اگرچه وقتی نگاهش می کنیم دردی سراسر وجودمان را فرا می گیرد .
کودکی هایمان شاید ساعتی برای خراش مان گریه می کردیم و پس از آن فراموشی بود و سرشار از زندگی شدن , دوریمان لحظه ای و زمان دیدار عشق بود و دوستی . اکنون ماه ها زمان لازم است تا خالی شویم از درد و زخم های روح مان زمان بیشتری برای از یاد بردن طلب می کنند و ما می مانیم و روزهای در پیش رو

تنها

تنها خودمان روزها , احساس  , دلتنگی  , بی کسی  و با هم بودنمان را می فهمیم . تنها وجود ماست که وقتی عاشق می شود دنیای بیرون برایش رنگ می بازد

نقش

آواهایی که هدیه می شوند , بر جان آدمی نقشی جاودانه می اندازند