پنجشنبه، اردیبهشت ۸

دایره

من دایره ی آدم های زندگی ام را کوچکتر کرده ام یا آنها مرا از رابطه هایشان خط زده اند

اتود می زنم

طراحی می کنم ، شاید برای رهایی از فکر کردن , دلتنگی و فکر و خیال بیهوده است  .  برای اینکه اینجا نباشم در فضایی سیر کنم که حتی فکر کردن هم نیست و تنها کار و دقت و تمرکز . اتود می زنم  تا شاید در درونم خالی شوم و یا شاید پر . این پر و خالی شدن ها انسان را انسان تر میکند . طراحی میکنم تا دیگر گونه فکر کنم , دیگر گونه زوایای زندگی و وقایعش را ببینم , تا شاید راهی به درون پیدا کنم . هر روز خط می کشم چراکه می خواهم فراموش کنم آنی را که آزارم میدهد و آزار میبیند . آنی که در من روح را می خورد و خورده می شود . زخم های چرکیم را نمک سود میکند . تا منتظر نباشم ، چشم براهی را از یاد ببرم و در لحظه زندگی کنم .
طراحی میکنم چون سرشار می شوم لبریز از احساسات زیبا و دل پذیر . نو می شوم از ابتدای یک لحظه زندگی میکنم و از یاد میبرم هر آنچه را که چون پیچک شروع به تاریک کردن و گرفتن روزنه های روشن ذهنم می کند . طراحی میکنم زیرا بیاد می آورم . هم می اندیشم و هم نه . 
حرف های نگفته چه بسیار است ، انباشته شده و قدیمی . بین گفتن و نگفتنش تردید دارم و آنقدر دیگر گونه هستند که هراس گفتنش آزار دهنده می گردد . 

پنجشنبه، فروردین ۲۵

شب و شکوه

شبهایی هستند که برای خودت نگهشان میداری تا ابد قسمت نمی کنی همچون کتابی که در تنهایی خودت بارها و بارها از قفسه بیرون میکشی و تنهایی سرک می کشی بین لحظه ها , مرورشان می کنی
شبهایی هستند که با وجود رفتن آدم ها از زندگی ات باز می مانند باز قدرت سکرشان تو را از پا در میاورد و باز تا مرز جنون می روی . می خواهی کش بیایند هر لحظه اش و تو را نیست کند همراه با تاریکی و شکوهش