دوشنبه، تیر ۳

پستی که از دهن افتاد

خیابان که می شود میزبان مردمی تشنه شادی دلت غنج می رود دیر زمانی بود شعفی دسته جمعی به خود ندیده بود و چقدر محتاج باهم بودن و یک صدا فریاد کشیدن بودند از نیازهای آدمی است شادی دسته جمعی و جشن هایی که همه با هم سهمیش باشم چقدر کم دارد این سرزمین شادی و مهر را . دروغ است مردم مهربانی نیستیم و افسردگی از دیوارهای شهرمان بالا می رود.

پنجشنبه، خرداد ۳۰

سانحه

قسمتی از قلبت را در می آوری
ربان پیچ شده تقدیمش می کنی
دچار سانحه می شود
با سرعت بالای صدو بیست
کف زمین را بوسه می زند
خرداد 92

پنجشنبه، خرداد ۲۳

این روزها

برخلاف خیلی از دوستان و کسانی که می شناسم من قدرت نوشتن در مسائل سیاسی رو ندارم اما مثل خیلی از مردم سرزمینم برام تغییر و تحول و بهبودی اوضاع اهمیت زیادی داره . اینکه می بینم سرزمینم داره رو به نابودی می ره خیلی برام آزار دهنده است و همه ما به سهم خودمون می خوایم که تلاش کنیم جلو این سرعت زیاد رو به قهقرا رفتن رو بگیریم .  تحلیل های زیادی خوندم و با دوستان زیادی صحبت کردم وقتی  هاشمی نامزد شد کارهای عالیجناب سرخ پوش اومد جلوی چشمم و با خودم گفتم کار ملت ما به جایی رسیده که مجبورن چشمشون رو به گذشته یه سری از آقایون ببندن چراکه انسان در حال تغییر مثل چهار سال پیش که گذشته موسوی و کروبی رو فراموش کردیم و باهم برای گرفتن آنچه می خواستیم تلاش کردیم اما امروز قابل مقایسه نیست با چهار سال پیش و من هر لحظه نگران تر از قبل می شم دلم برای زنان این سرزمین بیش از هر کس دیگه ای به درد می آد چراکه خیلی تنهان و حقوقی که هر انسانی می تونه از اون بهره مند باشه رو ندارند و مردان کمی در عمل حقوق برابر رو برای زنان طلب می کنن و هرروز که می گذره فشار بر روی این قشر از جامعه بیشتر می شه و درک نشدن از سمت مردان , این درد کهنه رو دردناک تر می کنه . چند ساعت به شروع انتخابات نمونده و من نگرانم ؛ نگران بدتر شدن وضعیت نگران نادیده گرفته شدن دوباره نظر و مطالبات مردم هستم , نگران تکه پاره شدن کشورم , به جان هم افتادن مردم سرزمینم , جنگ و کشته شدن برادران و پدران وطنم , آوارگی خانواده هایی که سالها برای باهم بودنشان تلاش کرده اند و تعصباتی که برای به کرسی نشاندنشان گاهی به قیمت نیست شدن دیگری نشون هم می دیم . باید اعتراف کنم وضعیت امروز جامعه و سرزمینم جریحه دارم می کنه و هر وقت بهش فکر می کنم یا صحبت می کنم مثل خیلی از هم نوع هام احساساتی می شم.


جمعه، خرداد ۱۷

با تو

دلم براي جغرافياي بودنت تنگ شده
همه سالهاي نبودنت
طعم اولين بوسه روي لبهايم
كتاب هاي خوانده شده با تو
اولين ركاب هاي تنهايي كه با تو ياد گرفتم زندگي كنمش
با تو تا عمق زندگي رفتم
درون اين شهر با تو در خيالم قدم زدم
شهري كه كوچه هايش با تو آشنا بود
عجيب مي خواهمت
خرداد ٩٢ 

شنبه، خرداد ۱۱

تاسف

گاهی دلم برای خودم , هم جنس هام می گیره اینکه مردان این سرزمین وقتی باهات آشنا می شن  قبل از اینکه بشناسنت یا حتی سعی کنن بفهمند یا حتی فهمیده بشن با سومین سوال اگه نباشه با دوتای بعدیش می رن سراغ بکارتت