شنبه، آذر ۴

نسرین شدن


ستوده می شود زنی که نامش سردم می کند زنی که ایستادگی اش زانوی نامردان را به لرزه واداشته زنی که  مردانگی اش عرق شرم بر لحظه هایم نشانده  چگونه می توانند عشق بورزند , پدر باشند , مادر باشند و عطش کودکانش را نادیده بگیرند. چطور می توانند روبروی تاریخ بایستند و  بگویند جرمش گرفتن حق مظلومان بود جرمش دفاع از حقوق جامعه ای بود که تازیانه می خورد     
بغض می گیردم سخت است بردن نامش سخت است به زوال رفتن جسمش را به نظاره نشستن سخت است دست روی دست گذاشتن و دیدنش که نباشد سخت است وجودم می خواهد فریادی باشد برای رهاییش برای زنی که مادر است مادر سرزمینی که متعلق به آن است مادر مردمی که به خواب رفته اند و بیمار و او تا آخرین توان با تب با درد , امیدوار , پای فرزندانش ایستاده تا شاید برخیزند تا شاید ستمگر دست از ظلم بردارد تا شاید کمترین حق زندگی را باز پس گیرد

چهارشنبه، آذر ۱

غریبه

دست هایت غریبه بودند و من باز نشناختمشان

سه‌شنبه، آبان ۲۳

باخت

جنگجو که نباشی
وا می دهی
پرچم سفیدت بالا می رود
بی هیچ مبارزه ای شکست می خوری
طناب داری برپا میکنی
روزی یک بار , روح رانده شده ات را ارضاء نخواهد کرد
و من هر لحظه صندلی شکسته را از زیر پایم می کشم

کافه چی

دلم می خواهد کافه چی باشم میان یکی از محله از های شمال شیرینی و چای تعارف کنم هر از گاهی روی نیمکت هایی که بوی کهنه ی چوب می دهند پنیر و گردو سبزی بچینم و بعد از ظهر های بارانی و مه آلود املت درست کنم و موسیقی فولکورم براه باشد و زندگی را به هیچ بگیرم

چهارشنبه، آبان ۱۷

یه وقت هایی

یه زمان هایی هست که  دلت می خواد با اونی که دوسش داری کتاب بخونی فیلم ببینی مسافرت بری غذا درست کنی و یه روز کامل رو داشته باشی و  یه وقت هایی هیچ کس نیست که حتی بخوای دوسش داشته باشی

یکشنبه، آبان ۱۴

رویا

پاییز می شود اول سال روزهای سخت , اول تصمیم هایی که تا مرزهای جنون می  روی ,  تا لحظه هایی که هزار بار اتفاق ها و رابطه را مرور کنی تا بفهمی رویا است آنچه می پنداری زندگی است

جمعه، آبان ۱۲

پا پس می کشیم

قوم عجیبی هستیم از پی هم می دویم , برای بودنمان تمام دنیا را یار می کشیم و به محض هم پا شدن پا پس می کشیم