دلم
می خواهد کافه چی باشم میان یکی از محله از های شمال شیرینی و چای تعارف
کنم هر از گاهی روی نیمکت هایی که بوی کهنه ی چوب می دهند پنیر و گردو
سبزی بچینم و بعد از ظهر های بارانی و مه آلود املت درست کنم و موسیقی
فولکورم براه باشد و زندگی را به هیچ بگیرم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر