سه‌شنبه، بهمن ۱۵

برف بهاری

قضیه را برای کری تعریف کردم و گفتم به نظر می آید معبد ما را تا ژاپن دنبال می کند . ولی او خندید و گفت آن چه که در واقع مرا تا ژاپن تعقیب می کند معبد نیست بلکه یاد و خاطره ی چیز دیگری است . در آن لحظه از دستش عصبانی شدم , لیکن حالا انگار با این گفته اش موافقم . تمامی چیزهای مقدس نمادهای ویژه ای دارندکه که رویاها و خاطرات نیز واجد آن هستند , و به همین دلیل چیزهایی را که با فاصله ی زمانی یا مکانی از آن ها دور شده ایم , به طور ناگهانی و معجزه آسا در دسترس مان قرار می دهد . رویاها , خاطره ها و چیزهای مقدس همه شبیه یکدیگرند , چراکه همه ی آن ها دور از دسترس مان اند و دیگر برای مان ملموس نیستند . اگر برای یک بار هم که شده با خطی مرزی از  آن چیزی که برای مان ملموس بوده جدا شویم , آن شیئ بلافاصله برای مان به چیزی مقدس بدل می شود , زیرا خاصیت زیبایی همان چیز را به خود می گیرد که دیگر ملموس نیست ؛ و این همان خاصیتی است که در واقع معجزه است . در اصل , همه اشیاء این خاصیت مقدس بودن را دارند , ولی ما به محض دستیابی به آن ها این ویژگی را از آن ها می زداییم . انسان چه موجود شگفت انگیزی است ! تماس او موجب آلوده شدن می شود در حالی که منشاء اعجاز در وجود  خود او نهفته است .
برف بهاری . یوکیو می شیما . ترجمه غلامحسین سالمی - سمیا صیقلی انتشارات نگاه


پ ن : ادبیات ژاپن مثل ادبیات روسیه برام جذاب