پنجشنبه، بهمن ۲۷

کاویدن

آدرس دل نوشته را به آشنا رفیق دوست نباید داد باید گذاشت همین طور برای دل خودت دلی دلی بنویسی و کسی که تو را می شناسد یا حتی می خواهد بشناسد سرک بکشد به تو به درون تو به روح تو بیاید ببیند چه می نویسی ته وجودت چه می گذرد کجا خواسته ای کجا نخواسته ای کجا گم شده ای کجا  رنگ زندگی ات خودش را باخته که چه بشود . خوب نفهمد مثل هزار مرد و زن دیگر که نمی دانند دوست شان همراهشان  عزیزشان یا حالا هر کس دیگری در سرش در لایه های ذهنی اش چه می گذرد , کلنجار برود با تو با خودش تا تو را پیدا کند نه اینکه بیاید لابه لای صفحه کلیدتان بنشیند و برای خودش هر چرخ بخورد هی بالا پایین کند و آمار لحظه های خوش و ناخوشتان دستش بیاید به خودش زحمت ندهد جستجوی تان کند بگردد کتاب ها و فیلم های مورد علاقه تان را پیدا کند حتی زحمت ندهد عادت هایتان را بشناسد چراکه خودتان کتابی باز را روبرویش گشوده اید و بی تعارف سطر های مارک شده روزهایتان را به خوردش می دهید . زحمت نمی کشد که کشف کند و حض یافته اش را ببرد
هی دل دل می کنم بروم همان جای پنهانی که ساختم و هر از گاهی گرد گیری اش می کنم  بنویسم اما باز نمی شود این لاکردار عادت دارد به این خانه که روزهای سخت و ساده شیرین و زهر دار به خودش دیده باز ته دلش می ماند این جا را چه کند با اینجا شروع کرده و پا گرفته آخرش که چه ... ؟؟؟