نازک شده بود مثل : پوسته ی نازک روی تخم مرغ , همان که زیر آن تکه های آهکی سخت قرار دارد همان که از درون محافظت می کند و خودش را با یک لایه نفوذ ناپذیر استتار کرده بود و کافی بود تا لمس انگشتانی از هم بدردش و او رشته رشته شود روزهای بی وزن خنثی ایی بود روزهایی که هیچ نداشت جز گرمای شرجی که زندگی را بی هیچ خاصیتی چسبندگی کشدار می کرد و او همچنان به لحظه ها چشم داشت تا ببیند این چرخ چه برشی برای ثانیه ها تدارک دیده .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر