غم ، اندوه ، بغض . از آسمان روزهای عاشقی روی زمین سفت بیوفتی با سر .
راستش من هنوز رابطه را بلد نیستم اینکه آرام آرام جلو بروی ، ابراز عشقت
به وقتش باشد ، عشوه و نازت سر موعد . بی حساب خرج عاطفی نکنی . همه ی
وجودت را وسط نگذاری.
من آدم صفر یا صدم ، آدمم که باشد دوستش که داشته باشم به تاخت می تازم اطرافم را نمی پایم ، رابطه ام حساب و کتاب ندارد ، پنهانی ندارم ، هر آنچه هست ، هست . دوستش که داشته باشم ، دلم که تنگ شود بی محابا می گویم بی پیچیدگی . آهسته آهسته زجرکش نمی کنم . وا می دهم . و سر آخر زودتر از زود با دیواری از بتون مواجه می شم و ماه ها زمان می برد برای چسباندم .
اما امان از وقتی نخواهمش به هیچ قیمتی گوشه چشم هم نمی اندازم .
پ ن : کاش تمام شود این دور تسلسل شاید باید بازی را واگذار کرد
من آدم صفر یا صدم ، آدمم که باشد دوستش که داشته باشم به تاخت می تازم اطرافم را نمی پایم ، رابطه ام حساب و کتاب ندارد ، پنهانی ندارم ، هر آنچه هست ، هست . دوستش که داشته باشم ، دلم که تنگ شود بی محابا می گویم بی پیچیدگی . آهسته آهسته زجرکش نمی کنم . وا می دهم . و سر آخر زودتر از زود با دیواری از بتون مواجه می شم و ماه ها زمان می برد برای چسباندم .
اما امان از وقتی نخواهمش به هیچ قیمتی گوشه چشم هم نمی اندازم .
پ ن : کاش تمام شود این دور تسلسل شاید باید بازی را واگذار کرد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر