شنبه، بهمن ۲۳

تغييرات غيرقابل باور

وقتي نوجوان و يا جوان بودم هيچ وقت فكر نمي كردم يه روزي به حرف بزرگ ترها برسم . و اينقدر معادلاتم از رابطه تغيير كنه . برسم به اونجايي كه ديگه عشق برام يك كلمه دور باشه و نتونم روي حرف آدم رابطه اونقدرها حساب كنم  تا اين حد كه وقتي وعده تماس براي چندساعت ديگه را ميده مطمئن باشم كه در حال پيچونده شدن هستم .
وقتي كم سن و سال تر بودم باور مي كردم همه كلمه ها و آواها يا حتي قول هايي كه ممكن بود آدم رابطه بهم بده ، اما انگار هرچقدر كه سنم رفت بالا متوجه شدم كه ما معني كلمه ها را پيش ترها از بين برديم، و حتي خودمون هم به اونچه كه مي گيم واقف نيستيم .

امروز يك روز باروني دوست داشتنيه يه روزيه كه ميشه شاد و سرخوش فارغ از همه حس هاي بد دل به زندگي زد 

هیچ نظری موجود نیست: