دوشنبه، فروردین ۱۰

تکه های جا مانده

 می دانم ممکن است باز از هم پاشیده شوم ، مثل ۵ سال پیش زمان می برد تا تکه هایم را بهم بچسبانم ،  می دانم باز اندوه با من همبستر می شود و من باز صبح بر می خیزم لباس می پوشم دکمه می بندم راهی شهر می شوم خیابان گز می کنم و چند ماه شاید باز گیاه خوار شوم ... مرور می کنم باتو و بی تو پرسه زدن هایم را
باز بزرگ می شوم جان می گیرم می رقصم
تکه هایی از آدمی در کسانی جا خوش می کند در جاهایی جا می ماند و در دیگرانی کنده می شود اوج می گیرد و با تو زندگی می کند ، خاطره نیست  ، یاد نیست ، همراه نیست ، اما هست 

هیچ نظری موجود نیست: