یکشنبه، اردیبهشت ۳۱

انتخابات

راجع به يك سري چيزها نوشتن برايم سخت است از جمله مسائل اجتماعي و يا سياسي . الان كه  فكر مي كنم مي بينم نوشتن و حرف زدن در مورد مسائل مهم برايم سخت است ، انگاري بلد نيستم توضيح بدهم دفاع كنم و حتي درست سوال بپرسم و حالا كه رفيق روزهاي سخت پرسيد چرا راي ندادي جواب قانع كننده اي برايش نداشتم . مني كه گفته بودم راي مي دهم حتي باهم حرف زده بوديم خنديده بوديم و  نگرانيمان را قسمت كرده بوديم اما روزهاي آخر ديدم چقدر روي موج احساسات سواري خورده ام و چقدر جامعه و فعاليت مدني با آنچه مي خواهم تفاوت دارد.
پر از تشويشم  براي فرداي سرزمينم و روابط خودم . مي ترسم روزهاي خوبي در انتظارمان نباشد و از طرفي مي دانم حق  اعتراض ندارم چون سهمي از انتخاب نگرفتم . و مي ترسم از اينكه  اختلاف عقيده باعث شكست روابط شود و من اين همه داعيه داشتن دگرانديش بودن و دموكراسي خواهي را نمي فهمم در حاليكه نظر موافق رفيق يا رقيب و مخالفمان را برنمي تابيم  و روابطمان اينگونه خدشه دار مي شود حال چگونه توقع داريم در كنار هم سرزمينمان با دموكراسي اداره گردد. در حاليكه حق مطالبات هم به دليل راي ندادن گرفته مي شود 

هیچ نظری موجود نیست: