سه‌شنبه، آذر ۷

آن من است او

راه حل نمي طلبم، نه از خود نه از غير. زندگي صورت مسئله نيست كه جواب بخواهد گويي خود تو است مگر مي شود براي خود دنبال راه گشت . و رابطه قسمتي از وجود است شكل مي گيرد بزرگ مي شود نور مي خواهد و خاك و آب. قاعده و قانون خودش را دارد يكي نور كم مي خواهد آن ديگري آب، يكي اگر جابجا شود دلش از هم گسسته مي شود و تا ماه ها برگ و ساقه اش زرد است و آن يكي برگ هايش مي ريزد. يكي مقاوم به شوري است و ديگري فقط در شرايط سخت جان مي گيرد و بار مي دهد و گاهي بذري نيست كه باغباني طلب كند. 
و او، آن من است، تكه اي كه بيرون از وجودم رشد كرده بي نياز و نيازمند، باهم و بدون هم . از هم رد مي شويم  بي اينكه لمس كنيم. سالهاست بلد شديم چطور باشيم و نباشيم، چه زماني رها شويم. اوج بگيريم و مسير را بخوانيم. و زندگي در همين بودن ها و نبودن هاست كه طعم مي گيرد و رنگ.

و من اين ميان تنها نشسته و نظاره كردمش ؛ رفتنش آمدنش، بودن و نبودنش.  

هیچ نظری موجود نیست: