دوشنبه، خرداد ۱۶

سکون

در نهاد آدمی , در اعماق قلبش چه نهفته ؟ چه نهیبش می زند ؟
چه چیز او را وا می دارد تا قرقره ی این بادبادک را رها نکند .
زیر این خاکستر سرد شاید تراشه ای وجود دارد که هنوز سرخ است . سرخ از آتش و آماده ی مشتعل شدن
همیشه درو راهی وجود دارد و  به امید نشانی , راهنمایی شاید سالها صبر کنی تا دستی یکی از دو راه را مشخص کند .
درفضای  بی تفاوتی سیر میکرد   در بی احساسی  که هیچ چیز را امیدی نبود .نه  رضایت و نه غم . روزگار می گذشت و نشانی از ناشناخته دریافت نمی کرد . تنها سکون بود و سکوت . همچو مردابی که راه به دریایی ندارد
بهمن 82

پینوشت : به پیشنهاد یک دوست نوشته های سالهای گذشته  به فضای مجازی راه می یابند


هیچ نظری موجود نیست: