سه‌شنبه، خرداد ۳۱

رازهای هستی

نفس کسی شدن . بند دلت وصل دلی شدن . چشم زدن مژه هایی را شمردن دم و بازدمش را با تمام وجود چشیدن .
می شود !!!! ممکن است !!!! وجود دارد ؟ آدمی می تواند آنقدر دوست بدارد , آنقدر در کسی شنا کند که لحظه های خالی , منفذهای پر و نیمه پر کسی را بشناسد . کسی هست که در تو لانه کند ؟ هست ؟!!! یا گذشته ؟ ,اختصاص به روزهایی داشت که نیستند یا به آدم هایی که در تخیل مان جا خوش کرده اند یا نه حضور دارند هنوز در شهر پرسه می زنند می آیند , می روند , نفس می کشند .
توقع داریم که چه اتفاق بیافتد ؟ که دیگر ی تا کجا بیاید تا کجا دوست بدارد و تا کی ؟ مگر خودمان چگونه ایم ؟ هستیم برای یکدیگر , حضور داریم ؟ یا نه تنها باید و نباید می سازیم .
کور شده ام ؟؟؟ !!! سقلمه ای حواله خودم می کنم , هی ! کجایی ... ؟ زمین است . می دانی ؟ سرزمین دیکتاتورهاست . اینجا زندگی می کنی . بلد نیستی , یاد نگرفتی حصار نسازی باید و نباید نباشد . تنها خود خواهی و میل تو جریان داشته باشد . پس او چه ؟
عزیز دلم زندگی را  یاد گرفتن فرق دارد زندگی را چشیدن , آدم ها را میان لحظه هایت نشاندن آنی نیست که می پنداری . خط بزن از نو بنویس . غلط هایت جا انداخته اند روی صفحه روزهایت ؛  سخت است  ,دلتنگی و هزار ویک غم با خودش می آورد .
هنوز می خواهی بدانی نفس شدن نفس کسی شدن ممکن است یا نه ؟!!! امکان دارد سالها بگذرند اتفاقات بیایند و از تو رد شوند و نفس کسی باشی و باشد !
این همان جای زندگی است کم می آوریم یا نه . کامل نیستیم که تکامل را طلب کنیم . در راه جا می زنیم ؟ هم مسیر می مانیم , حاضریم تاول های یکدیگر را شاهد باشیم و مرهم نه زخم ؟ حاضریم بگذریم از خود ؟ از قسمت ها و لحظهای دوست داشتنی که انتظارش را می کشیم ... حاضریم حتی اگر او نخواست و ما سراسر تمنای وجودش بودیم قید بودنش را به زنیم چرا که  نفس ما دمش به بازدم دیگری بسته است
نفس کسی شدن بزرگترین راز هستی است * و این رازهای هستی بیشمارند و آدمی به شمارگانش می افزاید

پی نوشت : *جمله متعلق به ميم گران قدر است

هیچ نظری موجود نیست: