جمعه، آذر ۱۱

قفل

آشفتگي هاي ذهن را ساماني نسيت . قفلي خورده بر من

اونقدر اين روزها درگيرم كه حتي وقتي  از خواب بيدار ميشم انگاري پرتاب ميشم توي فكرهاي درهم ، توي اتفاقات گذشته ، دروغ ها يي كه شنيدم چيزايي كه ديدم و به روي خودم نيوردم اما بعدش انگاري همه شون تاول شدن و هي من اين چرك و پاك ميكنم و هي دوباره مي بنده . مي خوام بگم اما انگاري الان وقتش نيست 

هیچ نظری موجود نیست: