دوشنبه، آذر ۲۸

روزه هاي سكوت

دارم مرور می کنم این روزها رو و چیزایی که نوشتم . گفت امیدوارانه نوشتم به روم نیورد که می دونه اما من می دونم که حدس زده انصافن هم درست بود نمی خوام نا امید بنویسم اما...
بعضی اتفاقات هست تنهایی باید  یدک بکشیش حتی نمی تونی اونی رو هم که همیشه پا به پات اومده رو شریک کنی .  چون یه سری چیزا رو نمی خوای از دست بدی اون آدم عزیز و دوست داشتنی رو که شاید هم خودش هیچ وقت فکر نکنه برات مهمه اون دوستی چند ساله ای که روی عقاید فکری و حسی و بحث های به خود رسیدن شکل گرفته اون لحظه هایی که کمتر کسی این روزا می خواد با یه دوست نه خیلی فابریک شریک بشه و دستشو بگیره بیاره تو حریم آدم های دیگه نمی خوای ناسپاس باشی می خوای دست گرمش نگاه کنجکاوش رو داشته باشی و این آدم و نگه داری . اون  وقت که باید اون لحظه هایی که کسی نمیشه توش شریک بشه رو باید بقچه کنی بزاری توی کوله ات و هر از گاهی تنهایی بازش کنی نگاش کنی  و بفهمی اش .  باید از پسش بربیایی از خودت از اونایی که توی تو هست اونایی که تو رو به اینجا کشونده ؛ تردید شک در گیری رو با خودش برات آورده  یا حتی لحظه هایی که خوب بودن و یه چیزایی رو به تو نشون دادن که اگه رابطه ای (حتی اگه کوتاه ) نبود تو نمی دیدی شون
به این جا می رسی که دیگه بسه دختر جواب نمیدی  تلاش بیهوده نکن . یه بار گفت شاید کائنات دارن بهت یه درسی رو می دن و تو نمی گیری اش که داره یه سری مسائل برات تکرار میشه اما می خوام بهش جواب بدم شاید می خوان بهم بگن بی خیال شو آدم اش نیستی وقتی داری با تنهایی خودت زندگی میکنی از بارونت پاییزت برفت حتی شاید سرماخوردگی ات لذت  می بری چه کاریه .
باید بگم اگرچه اغراق توش نیست اما یه لحظه های زیادی هم هست که می گی بسه میشه تموم بشه می شه دیگه حتی یه ثانیه اضافی هم واسه نفس نباشه اساسش واسه چیه توی این درد لاکردارش مگه چی قایم کرده که خوشش میاد این طوری یه لقد حواله همه ی خوشی و ناخوشی ات کنه و زهرتر بشه این لحظه های کوفتی که با کمال میل جلو روت گذاشته .
باز به این جا می رسی که میگی وردار جم کن چند بار گفتم و عبرت نگرفتی امتحانش جز رد شدن چیز دیگه ای نداره شده مثل شیمی تجزیه , دیگه حال خوندنشو نداشتی و حال پاس کردنش اما خوب از پس این یکی بر نمیام چه کاریه این قدر اصرار .انصراف ام رو که می تونم اعلام کنم ؟
نه اینکه فکر کنی این روزها بدن و دوسشون ندارم ها نه اما انگاری بعد از سی سال زندگی و  دهن آسفالت شدن بگمانم این بهترین نتیجه می تونه باشه که بشینی خودت و زندگی کنی

هیچ نظری موجود نیست: