بهمن گوشه ی لبم بود
باز نشئه ی دودش می شدم
کاش همان جا بمانم
تا ابد
میان تو
میان دست هایی که امن بود
صدای سوختن کاغذ و توتون مسخم می کند
مثل لب هایی که با عشق روی لحظه هایم می نشینند و عریانم می کنند
آخ زندگی
بگذار بخوابم تا ابد
پ ن :
شعر نیست
نثر نیست
صرفن کلمه و احساس است
روی هم نمی نشینند
کنار هم جا نمی شوند
مثل روزهای زندگی گسیخته اند و رم کرده
من رام کننده نیستم
نبودم
خواهم شد
از خواب می پرم
کلمه ها باز از من می جهند
مثل تو
باز نشئه ی دودش می شدم
کاش همان جا بمانم
تا ابد
میان تو
میان دست هایی که امن بود
صدای سوختن کاغذ و توتون مسخم می کند
مثل لب هایی که با عشق روی لحظه هایم می نشینند و عریانم می کنند
آخ زندگی
بگذار بخوابم تا ابد
پ ن :
شعر نیست
نثر نیست
صرفن کلمه و احساس است
روی هم نمی نشینند
کنار هم جا نمی شوند
مثل روزهای زندگی گسیخته اند و رم کرده
من رام کننده نیستم
نبودم
خواهم شد
از خواب می پرم
کلمه ها باز از من می جهند
مثل تو
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر