پنجشنبه، شهریور ۳۱

آسوده

به تو , به عکس , به خواسته ات که می اندیشم , میبینم جایی نیست برای من و انگار بزور می خواهم خودم را میان قاب احساس تو بنشانم , ما بین دو تکه صورتی از صورتت ,  من را نمی بینی اما چشم هایم  حضور دارند و روح کسی که این جا نیست را می بیند بسته ام , کوله ام را آماده است . خیال رفتن دارد آسوده باش

هیچ نظری موجود نیست: