شنبه، اسفند ۲۷

روزهاي آخر

روزهاي آخر است حواست هست ؟ دارد مي رود . چشم انداخته اي ببيني چيزي جا گذاشته اي يا نه ؟ آهاي با تو هستم ، باش بمان بساز سريع كوله ات را مي بندي كه چه ؟ پشت بندش بگويي : فرار نمي كنم ها اما مي روم . جا بزني جا مي ماني از همه ي آنچه مي خواهي قرص ات كند . يورش كه مي بري رد مي شوي، قسمتي از تو مي شود در تو جا مي ماند . در چشم هاخيره شو ببين آنچه طلب مي كني چطور شعله مي كشد تا جا بِگُذارد بِگدازد . خوب لعنتي چه مي شود راسخ و استوار بايستي و بماني . چه مي شود هي اين درون آشفته را هم نزني ! تكه هاي پازل ات باور كن كنار هم مي نشينند گم  نمي شوند قول مي دهم، كنار هم خوب جا بيوفتند . هواي ناپايدار بهار است ، دوست داشتني و بلاتكليف ، تو ثابت كن ! هنوز مي شود عاشق اين هوا بود و پايدار ، هنوز مي شود بر خلاف آب شنا كرد و خوب زندگي كرد .