پنجشنبه، اسفند ۱۱

انتظار بی هو ده

خواستم تجربه اش کنم ببینم چه حسیه که باعث میشه کسی رو نه تنها با ندیدنش بلکه با از بین بردنش بخوای خیالت و راحت کنی بخوای خودتو آروم کنی کسی رو که نمی شناختمش و هیچ حسی بهش نداشتم و بلاک کردم  تا خیلی کم رنگ این حس و بشناسم دیدم چقدر کوچیک چقدر کم ظرفیت و چقدر باید نتونی روی خودت کنترل داشته باشی اون وقت که دست به این کار می زنی ترجیح می دی هیچ وقت نبینیش ترجیح می دی صورت مسئله ات و پاک کنی خودت و توی کوچه پس کوچه های این دنیا گم کنی و پرسه بزنی تا بخوای برگردی درستش کنی برگردی به خودت نگا کنی برگردی خودت و باز سازی کنی ترس خراب نشدن ذهنیت دیگران از تو خیلی بزرگتر از نیاز به تکامل.
خوشحالم واسه اینکه ظرف هام بزرگتر می شن با تصادف ها با اتفاقات اگرچه سخت با تاوان های عجیب واسه اینکه بیشتر این همه ادعای دروغ برام ثابت میشه برای اینکه کوچیکی دنیای دیگران بهم نشون داده میشه و اندیشه های خودخواهانه ای که پشت روشن فکری زندگی کردن پنهان هستن رو بهتر ببینم
پ ن : صرفن یه خودگویی یه تجربه است که برام اتفاق افتاد و من خیلی حیرت کردم ما گاهی می تونیم علی رغم اون چه خودمون از خودمون می پنداریم آدم هم بکشیم 
پ ن پ ن : کلی حرف هست کلی فکر هست که رژه می رن اتفاق ها آدم ها رو بیشتر به ما نشون می ده و اینکه ما انتظار بیهوده ای داشتیم  فکر می کردیم بزرگ هستن درحالیکه خودشون به همون کوچک بودن قناعت کرده بودن