یکشنبه، خرداد ۲۱

نابهنگام

نابهنگام و غیر منتظره نشست میان خوشی که  مزه مزه اش می کرد و شاید مستی که هنوز هوایش بعد از گذشت روزها در درونش چرخ می خورد نمی خواست باز گردد به هیچ چیز نه به روزها نه حس ها و نه آدم ها و حتی فکرها اما شده بود انگار رد شده بود می خواست تا هفته ها هیچ چیز نباشد اما کسی آمده بود و ناخواسته این چله ی وحشی را رها کرده بود و نوک تیز پیکان ضربه را زده بود هنوز سرپا بود تلوتلو می خورد اما زمین گیر