چهارشنبه، تیر ۷

نجات یافته

فشار آب را که روی شمعدانی و حسن یوسف ها گرفت مثل اینکه خودش بود . خلاص می شدند ؛  آنها از شته ها و او از همه ی تیرگی هایی که می توانست نابودش کند . چشم که دوخت مثل آن گیاه های بعد از مدتها گل کرده بالغ شده بود برگ ها که سرحال می آمدند نشاط خودش را دید  انگار تمام شده بود همه ی آنچه سوهان می کشید . شروع شده بود زندگی و تمام شده بود گذشته ای که تلخ بود .  با تمام عشقش روی گلدان ها آب گرفت و باز بادی شد میان دنیایی که هر لحظه می توانست پر از اتفاق و تغییر باشد آرزو کرد تا ابد باد باشد

هیچ نظری موجود نیست: